الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ هفته گذشته در جریان چهارمین اردوی تخصصی فیلم کوتاه «از ایده تا تولید» که به همت انجمن سینمای جوانان ایران و مؤسسه فرهنگی شهرآرا برگزار شد، سه سینماگر نامدار سینمای ایران همایون اسعدیان، کمال تبریزی و امیر شهاب رضویان به مشهد آمدند تا به پانزده فیلم ساز جوان در فرایند تولید سه فیلم کوتاه با مضامین مرتبط با مشهد کمک کنند.
در ژانر ملودرام همایون اسعدیان گروه خود را تشکیل داد و کارگردانهای جوان را به پایانه مسافربری مشهد برد؛ جایی که به قول خودش آدمها مدام میآیند و میروند و شاید بهتر از لوکیشنهای کلیشهای دیگر بتواند تصویری از مشهد را به ذهن مخاطب برساند. این اردو جمعه گذشته با نمایش سه فیلم کوتاهی که در مدت یک هفته ساخته بودند به کار خود پایان داد، اما پیش از آن فرصتی دست داد تا گپ کوتاهی با همایون اسعدیان داشته باشیم و درباره مشهد و ظرفیتهای دراماتیکش گفتگو کنیم. این گفتگو را در ادامه بخوانید.
در یک کلمه باید بگویم خوب گذشت. تجربهای بود که خود من تا الان نداشتم. کار با پنج جوان از استانهای مختلف که قطعا زیست و نگاههای مختلفی دارند، ولی در یک چیز مشترک اند و آن علاقه به سینماست، در یک کارگاه جمع شویم و با همدیگر طرحی را پیدا کنیم روی کاغذ بیاوریم و بسازیم، تجربه خیلی خوبی بود. حالا فارغ از اینکه نتیجه ساختن فیلم چه میشود، بیشتر مهم است که یک حرکت جمعی را تجربه کردیم و این برای خود من جذاب است.
*همین طور که گفتید رویدادی بود که مشابهش کمتر برگزار شده است. این اردو چه تأثیراتی میتواند بر تربیت نسل بعدی سینمای معاصر بگذارد؟
زوایای مختلفی دارد. یک زاویه اش این است که به نظر من هرکدام از این دوستان یک زندگی جمعی را تجربه میکنند. خود این ارتباطات و اینکه روز و شب هم با هم زندگی میکنند و با هم یک زیست جمعی را تجربه میکنند و با دیدگاههای گاه مخالف خودشان آشنا میشوند برای یک کار جمعی مانند سینما خیلی کمک میکند.
یک زاویه اش هم این است که یک نفر به عنوان استاد از تهران میآید و در کنار آن هاست و این تجربه خیلی خوبی است. راستش را بخواهید برای خودم که تجربه خیلی خوبی بود. اینکه نتیجه چه از آب در میآید به نظر من خیلی مهم نیست. چون قرار نیست یک فیلم کوتاه درخشان بسازیم، بلکه فرایند مهم است. مسیری که طی میشود مهم است. چون تجربهای است که دیگر شاید به این سادگی تکرار نشود.
اگر ما، یعنی من و همکارانی که این رویداد را طراحی کرده اند، کارمان را درست انجام دهیم، نتیجه بلندمدتش این است که آموزههای آن برای این جوانها میماند. آنها چیزهایی را تجربه میکنند که اگر میخواستند خودشان به تنهایی تجربه کنند، شاید سالها باید برای آن وقت میگذاشتند. ولی الان در یک دوره کوتاه دارند همین تجربیات را میگذرانند و این حتما به دردشان میخورد.
اتفاقا من خودم، چون از چهارده سالگی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شروع کردم کار جمعی را از همان سن یاد گرفتم. طبیعتا یاد گرفتن کار جمعی هرچه از سن پایین تری باشد بهتر است. ما خیلی به کارهای جمعی عادت نداریم. سینما ما را مجبور میکند یاد بگیریم حرفها و نظرات مختلف را گوش کنیم و کنار همدیگر کار کنیم. من در کانون پرورش فکری این تجربه را داشتم. آنجا همین کار را به یک شکل دیگر انجام میدادیم. اما سال هاست نتوانسته بودم چنین تجربهای را دوباره داشته باشم. الان که سینمای جوانان ایران با همراهی شهرداری مشهد دارد این کار را میکند و در استانهای دیگر هم میدانم که دارد انجام میشود، فکر میکنم آغاز راه خوبی است.
در ایران فکر میکنم همه به واسطه وجود بارگاه امام رضا (ع) مشهد را بشناسند. از جنبه فیلم سازی هم فکر میکنم مشهد یکی از قطبهای فیلم سازی در ایران باشد. یکی از بزرگترین مشکلات ما در ایران این است که همه چیز در مرکز متمرکز است. هرجا هم در شهرستانها میرویم دغدغه دوستان چه جوان و چه پا به سن گذاشته این است که امکانات در شهرستانها نیست. به درستی هم میگویند.
واقعا همه امکانات در مرکز است. اما اگرچند قطب را که امکانات بهتر و گروههای فیلم سازی خوبی دارند بخواهیم فهرست کنیم قطعا یکی شان مشهد است. هم در عرصه تئاتر و موسیقی و هم در عرصه سینما خیلی تأثیرگذار است. من قبلا هم با هنرمندان این شهر ارتباط داشته ام و میدانم نیروهای خوبی در بخش بازیگری و کارگردانی دارد.
مشهد متمرکز در حرم است. وقتی شما میگویید سوژههای مشهدی ذهن مخاطب به سمت حرم میرود. واقعیت این است که همه چیز برای مشهد در حول وحوش حرم میچرخد. من میدانم که در زندگی روزمره مشهد لزوما این گونه نیست. شما در مشهد محله افغانها را دارید، محله بلوچها را دارید که خودشان دنیایی دارند، ولی وقتی صحبت از مشهد میکنید ذهنها را به سمت حرم میبرید.
وقتی از مضامین صحبت میکنید هم باز ذهن را به سمت حرم میبرید. اگر شما بروید در محله افغانها فیلم برداری کنید، شاید اصلا معلوم نشود در مشهد است؛ انگار که به کابل رفته اید. یا اگر در محله بلوچها فیلم برداری کنید، شاید به نظر بیاید که رفته اید در سیستان و بلوچستان فیلم برداری کرده اید، ولی چیزی که ذهن همه را به سمت مضامین مشهد میبرد، حرم و سوژههای عرفانی و مذهبی است. هرچه هم که فیلم از مشهد ساخته شده است بر این مبنا بوده و چیز دیگری نداشته است.
مشهد شهر مدرنی است. من خودم سالها پیش در آن فیلم برداری کردم، به جای تهران. یعنی صحنههای تهران را در مشهد فیلم برداری کردم. همین الان هم که در خیابانهای مشهد میچرخم اصلا نمیتوانم بگویم از تهران چیزی کم دارد. همه ساختمان ها، فروشگاه ها، جاده ها، خیابانها و بزرگ راهها یک شهر مدرن را نشان میدهند که به راحتی میتوان به جای تهران از آن استفاده کرد.
یک محدودههایی در مشهد وجود دارد که خاص این شهر است؛ مثلا توس و گرنه حتی طرقبه و شاندیز هم به شما تصویر مشهد را نمیدهند، چون باغات سرسبزی هستند که میتوانند هرجایی باشند. خارج ازموضوع حرم، یکی از معضلات شهری مشهد از نظر تصویری برای سینما این است که یک هویت مشخص ندارد. یک خیابان ندارد که من آن را نشان بدهم و بگویم اینجا مشهد است.
شما در کاشان یک نمای باز از بادگیرها بگیرید، مخاطب میفهمد کاشان است یا اگر کاشان نباشد، یک شهر مرکزی است. یا در اصفهان کوچه پس کوچهها هویتی دارند که نشان میدهند اصفهان است. اما مشهد خیلی شهر مدرنی است و چنین چیزهایی ندارد. من نمیتوانم در خیابانهای مشهد فیلم برداری کنم و تماشاگر بفهمد که اینجا مشهد است.
نه بد است نه خوب، ولی باعث میشود که وقتی میخواهیم به سمت سوژههای مشهد برویم خودبه خود به سمت حرم و توس و مثالهای این طوری سوق داده شویم و گرنه ویژگی خاص شهری ندارد، چون مشهد یک کلان شهر است.
*قرار بود کارها را ارزیابی کنید. به نظرتان در کارهایی که تا الان از مشهد ساخته شده چه زوایایی مغفول مانده است که جای کار دارد؟
ببینید هر فیلم سینمایی را که الان در مشهد ساخته شده است یادم میآید؛ مثلا از فیلم «کیمیا»ی آقای درویش بگیرید تا کارهای رسول صدرعاملی یا کار آخر بهروز شعیبی، یعنی «بدون قرار قبلی»، همه یک جور به حرم ربط پیدا میکنند. همه اینها کارهای خوبی هستند. حالا اینکه کدام را من دوست دارم سلیقه شخصی من میشود.
من آن موقع دستیار کارگردان بودم و فیلم «در آرزوی ازدواج» را با اصغر هاشمی کار کردم.
من کمی نگرانم برای اینکه فکر میکنم بعضی چیزها تکراری میشوند. مثلا همه فیلم نامهها این طوری اند که یک نفر میآید مشهد، کیف پولش را میزنند و بعد پیدا میشود، یا مشکلاتی دارد که حل میشود. این یک خرده برای من تکراری شده است و به نظرم میآید که کهنه است. فکر میکنم بهتر است کمی نوتر به مشهدمقدس و داستان هایش نگاه کنیم.
اگر داشتم که تا الان ساخته بودم (خنده).
شما لطف دارید، ولی هرچه راجع به حرم میبینیم و میخوانیم همین است. یک جوری میآییم اینجا دخیل میبندیم یا از دور سلام میکنیم و آقا مشکلمان را حل میکند.
متأسفانه این نگاه کلیشهای به حرم به عنوان یک بنگاه کارگشایی وجود دارد، نگاهی که قرار است مشکلات شما را از زنان و زایمان بگیرید تا مسائل مالی، برایتان حل کند. این نگاهی کلیشهای به قضیه است و کاش میشد نگاه تازه تری کرد. مثلا در کیمیا اصلا این طوری نیست. نگاهش به قضیه جور دیگری است. این موارد خیلی کم هستند. در بقیه کارها چه تله فیلم ها، چه سریالها و چه سینمایی ها، همه انگار با همین نگاه به ظاهر عارفانه و ماورایی خواسته اند نگاه کنند.
درباره این فیلم توضیح نمیدهم، چون باید اجازه بدهیم کار تمام شود و به نمایش درآید. ولی یکی از مسائل ما در این اردو برای ساخت فیلم همین بود که اگر نخواهیم به سمت حرم برویم، چه چیزی از مشهد را باید نشان بدهیم که مشخص کننده مشهد باشد. خب یک بخش لهجه شخصیت هاست. طبیعتا خیابانها این تصویر را به ما نمیدهند. کاری که ما الان با بچهها داریم انجام میدهیم در ترمینال مشهد است.
شاید بتوانیم آن فضا را بدهیم. جایی است که محل عبور آدم هاست و آدمها میآیند و میروند. ولی واقعا یکی از معضلات همین بود که چگونه هویت مشهد را بتوانیم در تصویر بیاوریم. بدترین شکلش این است که یک نما از حرم امام رضا (ع) بگیرید و بگویید اینجا مشهد است.
ببینید بعد آموزشی یک بحث است که حتما تأثیر دارد. من خودم را استاد نمیدانم، ولی حتما تجاربی دارم که این دوستان ندارند و این اردو به انتقال این تجربهها قطعا کمک میکند. چه در نگارش طرح، چه در اجرای طرح و چه سر صحنه قطعا تجربههای من میتواند به بچهها کمک کند.
این یک طرف قضیه است. چیزی که بیشتر به نظر من به آنها کمک میکند این است که یاد بگیرند سینما یک حرکت جمعی است و ذهنشان را باید باز کنند و اجازه بدهند دیگران هم حرف بزنند. در سینما فقط من نیستم که تصمیم گیرنده هستم. یک مجموعه وجود دارد که باید همفکری کند.
از توی آن محصولی بیرون میآید که تهش امضای من پای کار میآید، ولی واقعیتش این است که محصول جمعی بوده است. این را باید یاد بگیرند، به خصوص که پنج نفر قرار است یک کار را کارگردانی کنند. اگر یاد بگیرند که از خواسته هایشان در جهت خواستههای بقیه عدول کنند، هرکدام به بخشی از خواسته هایشان میرسند، ولی برآیندش میشود یک کار پذیرفتنی. اگر بتوانیم این تجربه جمعی را داشته باشیم، به نظر من خودش خیلی تأثیرگذار است.